محل تبلیغات شما



باز هم بی اختیار واژه ها بر روی کاغذ می نشینند باز هم چشمانم بی اختیار خیس می شوند باز هم دلم بی اختیار می شکند این روز ها انگار تو هم از من دور شده ای و انگار. نگو که تو هم قضاوت کردی؟ نگو که تو هم می خواهی تنهایم بگذاری؟ تنهایم نگذار. چون تنها چیزی که برایم باقی مانده است، تویی! بر عکس آنچه همه میگفتند و من "بی اختیار" باورم شد! اگر مبهم مینویسم، تنها به این دلیل است که ترجیع میدهم، ناگفته های این روز هایم "ناگفته" بمانند انگار تمام زیباییش به همین
نبــودن هایی هست که هیــچ بودنی جبرانشان نمیکند . غــم هایی هست که هیچ شــآدی نابودشـان نمیکند .! رفتن هایی هست که هیچ آمدنی جبرانشــان نمیکند . "اویــی" هست که تمام زندگــی است که وقتــی نبــآشد ، تو هم نیستــی .! و درست همینجاست که همه کار میکنــی جز زندگــی . !
نویسندهـ هـــــآ سیگآر می کشنـــــــد… شاعر هآ” هجـــــــــــرآن”… نقاش هـــــآ تابـــــلو”… … زندآنبآنـ هآ دیـــــــــوآر”… زندآنـــــی هآ تنهــــــــآیی”… … … هآ سرکــــــــــ”… مریضــــــــهآ” درد”…. بچهـ هآ” قـــــــد”… و منـــ برآـــی کشیــــــدنـــــــ نفســــــــــهآی تـــــــو را انتخآبـــــــ می کنــــــــم….

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها